سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
محبوب ترینِ مردم نزد تو، باید شخص مهربانِ نیکخواه باشد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 14

 

 

به رعایت حقوق نتوان رسید مگربه حراست قلوب

 

امروز روز انتخاب واحد بود . بچه های دانشجو می دونن که روز انتخاب واحد یعنی اینکه شاداب و پرانرژی می ری و جسد برمی گردی ! حالا اگه پرداخت شهریه هم جزو این پروسه باشه که قوز بالاقوز می شه. خلاصه اینکه امروز بعد از انجام تاییدیه های لازم واسه پرداخت شهریه راهی بانک موردنظر شدیم . تنها صف کیلومتری رو دیدیم و بدون هیچ سوالی ایستادیم ته صف.ساعت دقیقاً 10 بود.

ساعت 11:36 : حالا تقریباً 2-3 متری بیشترنمونده البته باید کسایی رو که نوبت گرفتن و نشستن روهم حساب کنیم، تقریباً 9-10 نفر مونده، وای تا ساعت 12 که اینجاییم. توی همین فکرا بودم که یکی زدروی شونه ام برگشتم دیدم که یه خانومه ست که داره می گه:" بچه هام مریضن توخونه، خانوم توروخدا این قبض من رو هم پرداخت کن." یه نگاه به این خانوم کردم یه نگاه به صف طویل پشت سرم، باخودم گفتم که من چطور می تونم این یک ساعت ونیمی که توی صف ایستادم و به خاطرش کف پاهام داره زق زق می کنه رو نادیده بگیرم(همون حق النفس) و این خانوم تازه از راه رسیده بدون اینکه براش مهم باشه بیاد و چنددقیقه ای کارش روانجام بده . گفتم:" نه خانوم من ازتون نمی گیرم. این همه آدم یک ساعت ونیمه که توی صفن." گفت:"من عجله دارم باید برم." گفتم:" خب ماهم عجله داریم." بعدش هم یه چیزایی زیرلبی گفت که نفهمیدم ورفت.

ساعت 11:47 : حالا فقط 5 نفردیگه جلوی من هستن و من توی این فکر که ای کاش این صف لعنتی زودتر به من می رسید. یهویی یه خانوم روکنارم دیدم که داره می گه:" خانوم توروخدااین قبض منو پرداخت کنید، من از صبح تاحالا توی اون یکی صف ایستاده بودم تازه اونجا کارم تموم شده ، اینجا دیگه نمی تونم بایستم توی صف، این آقای کارمندهم قبول نکرد که قبضم روبگیره !!." من این باربا خودم فکرکردم که این خانوم که این قدرزیبا حجابش رورعایت کرده ، چطور قبل ازدادن این پیشنهاد بیشرمانه یه لحظه هم به این فکرنکرد که حقوق دیگران روهم باید به همین زیبایی رعایت کنه؟ اصلاً فلسفه صف گرفتن اینه که تعداد زیادی آدم برای انجام کارشون به جایی مراجعه می کنن حالابرای اینکه کارشون به ترتیب زمان وبانظم پیش بره باید تابع یه قانون باشن واین قانونه که حکم می کنه.درسته که سختی هایی هم داره ولی این سختی ها مال همه ست ، هیچ بهانه ای  موجب مستثنی شدن ازاین قانون نمی شه. (البته گذشتن این افکارازذهنم زیاد طول نکشید) گفتم:"نه خانوم من نمی گیرم ، بااین کار حق خودم و دیگران ضایع می شه، برید ته صف." این خانوم حرف گوش کن !! هم با کلی غرولند تشریف بردجلو و به یه نفردیگه روزد و این بار موفق و پیروز ، کارش انجام شد. موقع رفتن برگشت به من گفت:" حالا چیزیت شد؟" و من هنوز درفکر که این محجبه بودن چه قدر پوچ و توخالیه وقتی که بار سنگین حق الناس ،روی شونه هامون جاخوش کرده.

آخه مگه نه اینکه خداگفته که توی روزقیامت از حق الله و حق النفس می گذره ولی از حق الناس نه؟ توی قرن بیست ویک ماایرانی ها که از قضا مسلمون هم هستیم هنوز فرهنگ صف گرفتن نداریم، ما قرآن می خونیم ولی چه قدر بهش عمل می کنیم؟

                                                                                                         مریم

 

اپیزود دوم: الهه ، یه روز شنبه، شلوغترین شعبه ی بانک ملی

 

فکر میکنم بیشتر از نیم ساعت بود که توی صف بانک  ایستاده بودم.پشت سرم هم تعداد زیادی ایستاده بودن که شاید تا ساعت دو باید منتظر میموندن.یه خانم که پشت سرم بود و سنش شاید از مامانم هم بیشتر بود ، دائم غر میزد و به معنی واقعی اعصاب همه رو به هم ریخته بود.من نمیدونم آخه توی صف ایستادن هم غر زدن داره؟بگذریم.

همون موقع یه خانم جوون که نوزاد کوچیکش توی بغلش خواب بود اومد  کنار من و بهم گفت:ببخشید خانم من قبل از شما بودم و تا حالا روی صندلی نشسته بودم اگه میشه اجازه بدید جلوی شما بایستم.

همین موقع اون خانم پر صر و صدا دادش دراومد که:نه هرکس نوبتشه باید توی صف بایسته اصلاً تو کجا بودی که ما ندیدیمت؟مگه ما بیکاریم که یه ساعته توی صف ایستادیم و ........... .

جالبترین نکته ی قضیه اینجاست که همون خانم پر سروصدا خارج از صف و کمی جلوتر از نوبت خودش ایستاده بود و فکر میکرد در اثر گذشت زمان دیگران یادشون میره که سر جاش نیست.

همین موقع من به طرف خانمی که بچه داشت برگشتم و گفتم :خانم شما لازم نیست اینجا بایستید بفرمائید بشینید من قبضتون رو پرداخت میکنم.

فکر میکنید چی شد؟خانم پر سروصدا دادش رفت هوا.من نمیخواستم جوابش رو بدم.برای همین توی تمام مدت که سر و صدا میکرد چیزی بهش نگفتم.تا اینکه شنیدم چیزی راجع به فرهنگ توی صف ایستادن گفت.خیلی زورم اومد.آخه داشت خطاب به من این حرفا رو میزد.

برگشتم و خیلی آروم بهش گفتم:خانم راجع به چیزی نظر بدید که حداقل خودتون بدونید چیه.و برگشتم .خانمه با دست زد روی شونه ی من و گفت:چی گفتی؟برگشتم گفتم خانم مؤدب باشید دستتون هم بکشید.گفت :نه دوباره بگو چی گفتی؟

من هم گفتم خانم فرهنگ یعنی اینکه شما باید سر جای خودتون بایستید نه خارج از صف و نه جلوتر از جای خودتون.فرهنگ یعنی اینکه دیگران هم که توی صف ایستادن مثل شما خسته ان پس دلیلی نداره به سر و صدای شما هم گوش بدن.یعنی اینکه شما به اون خانمی که بچه ش توی بغلش خوابه اجازه بدین کارش رو انجام بده و بره.این فقط باعث میشه یه دقیقه کار شما عقب بیفته.بعد هم رو به تمام کسانی که پشت سر من بودن گفتم هرکس خیلی از این کار من زورش اومده میتونه قبل از من کارش رو انجام بده.

جمعیت ساکت شدن و دیگه چیزی نگفتن.اون خانمه هم ساکت شد.

این نظر منه.من در این مورد با مریم مخالفم.به نظر من هم کسیکه هیچ مشکلی نداره باید توی صف بایسته ولی من فرهنگ رو در این میبینم که اگر کسی مشکلی داشت ما به اندازه ی لحظه ای ، دقیقه ای از خودمون بگذریم و این گذشتن رو ضایع کردن حق النفس نمیدونم. هر قانونی تبصره و استثنا داره.و به نظر من همین استثناهاست که ما رو به اصل آدمیت باید برسونه.شما چی فکر میکنید؟

 

 


 نوشته شده توسط الهه درویشی در یکشنبه 85/12/13 و ساعت 9:51 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

کنج دنج
مدیر وبلاگ : الهه درویشی[26]
نویسندگان وبلاگ :
مریم وزیری (@)[8]



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 5
مجموع بازدیدها: 74937
جستجو در صفحه

لینک دوستان

خبر نامه