سلام خانم درويشي
خيلي براي من جالب بود و چشمم را خيس كرد. اگر چه معتقد نيستم، اين ماجرا را پايه ي اعتقادتون به امام مهربونمون قرار بدهيد.
يه نكتهي خيلي خيلي دقيق توي نوشتهي شما خيلي جالب بود؛
قاعدتاً آدم كسي رو كه نميشناسه، نميتونه دوست داشته باشه.
ما ميگيم مقدّمهي محبت، معرفته. انسان اول معرفت پيدا ميكنه و بعد محبّت را ميچشد. به همين خاطر است كه دستور داريم، نعمتهاي پروردگارت رو ياد كن و آنها را براي خودت بشمار. چون معرفت ما با شمردن نعمتهاي الاهي بيشتر ميشه. انسان هم طبعاً دنبال كسي ميرود كه به او احسان و لطف كنه.
فكر ميكنم اين واقعه قراره كه يه پنجرهي جديد رو تو دلت باز كنه. پنجرهاي كه چشمت رو به اصل دين باز ميكنه. پنجرهاي كه رو به موعودي است كه تمامي اديان و انبياي الاهي به او بشارت دادهاند.
اما اين رو هم از من داشته باش: به همين تنها اكتفا نكن. اين يه لطفه، يه رحمته. قدر اون رو بدون. نعمتهاي خدا همهاش استحقاقي نيست. بيشترش لطف و كرمي است كه ما هيچ كاري براش نكردهايم. از خود مولاي مهربونمون كمك بخواه. اون كسي هست كه تمامي معصومين ما دربارهي او سخن گفتهاند. و اين نكتهي بسيار مهمّي هست. او موضوعي است كه در طول حدود 250 سال، 13 معصوم دربارهي او حرف زدهاند.
در اين ميون مواظب باش كه بيراهه نري. امام صادق عليهالسلام ميفرمايند: كسي كه دينش رو از مردم بگيره، همون مردم بيدينش ميكنند. اما كسي كه دينش رو از كتاب و سنّت ميگيره، كوهها تكان ميخورند،امّا ايمان او از بين نميرود.
موفّق باشيد.